جدول جو
جدول جو

معنی گزیده کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گزیده کردن
انتخاب کردن، برگزیدن
تصویری از گزیده کردن
تصویر گزیده کردن
فرهنگ فارسی عمید
گزیده کردن
(قِ گَ دَ)
انتخاب کردن:
ز صد دستان که او را بود در ساز
گزیده کرد سی لحن خوش آواز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گزیده کردن
انتخاب کردن برگزیدن: زصد دستان که او را بود در ساز گزیده کرد سی لحن خوش آواز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
گزیده کردن
((~. کَ دَ))
دست چین کردن، انتخاب کردن
تصویری از گزیده کردن
تصویر گزیده کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ آ نَ سَ)
بریدن. تقریض. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بِ قَ رَ / رِ دَ)
خم کردن. خم گردانیدن. تأوید. تاود. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ مَ کَ دَ)
مشهور کردن. معروف کردن. نامدار کردن. عالمگیر کردن. (یادداشت بخط مؤلف) :
یکی مردواری خرامد به پیش
خنیده کند در جهان نام خویش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ)
رنجانیدن: آزرده کردن بوعبداﷲ از همه زشت تر بود. (تاریخ بیهقی) ، خستن به نیش:
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
رنجانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزینه کردن
تصویر هزینه کردن
صرف کردن مال و پول و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
گشاینده گشاده گشایش) باز کردن گشودن افتتاح: هر آن کاری که شد دشوار آسانی زتو جوید هر آن بندی که گردد سخت آنرا هم تو بگشایی (سنائی)، خلاص کردن رها کردن: گفت: این چه حرامزاده قوم اند. سگ را گشاده اند و سنگ را بسته، جاری کردن، روان ساختن: اشک حسرت از فواره دیده بگشاد، تصرف کردن فتح کردن: و ملکی بود از رومیان بشهر انطاکیه آن ملک بحصار شد و شاپور آن حصار را بگشاد و آن ملک را بگرفت، شاد کردن: دو چشم سیر نگردد همی زدیدن او دل گره زده بگشاید آن گشاده جبین. (فرخی)، جدا کردن منفصل کردن: من نیز مکافات شما باز نمایم اندام شما یک بیک از هم بگشایم. (منوچهری)، حل کردن (مشکلی) : کسری عاجز گشت بزرجمهر را بیرون آورد و از او فریاد جست و عذر ها خواست و بزرجمهر آن را (شکل شطرنج را) بگشاد و گفت، روان کردن (شکم و مانند آن) اطلاق: اگر می بندند شکم بر میاید و درد همی گیرد و اگر می بگشایند سیلان میافتد و ضعف پدید میاید، زایل کردن رفع کردن: دارو ها که سده و زکام بگشاید، بهم زدن: این دوستی چنان موکد گردد که زمانه را گشاد آن هیچ تاثیر نماند، رها کردن (تیر و مانند آن) افکندن: بهرام تیر بگشاد و به پشت شیر زد، آشکار کردنظاهر ساختن: گشادن راز، گشوده شدن، بر طرف شدن بیکسو رفتن (چنانکه ابر) : میغ بگشاد دگر باره بیفروخت جهان روزی آمد که توان داد ازان روز نشان. (فرخی)، راست شدن درست شدن: گفت بدان شهریار که همه کار از خدای تعالی گشاید، زایل شدن رفع شدن: شخصی که مزاج او سرد و تر باشد خمار او دیرتر گشاید، حاصل شدن نتیجه دادن: چون آن مور نازگل و نیاز بلبل مشاهده میکرد بزبان حال میگفت: از این قیل و قال چه گشاید ک، جدا شدن منفصل گردیدن: لکن کار صورت (مقابل ماده) کاریست بجهد و کوشش و مایه ها بالطبع از یکدیگر گشادن و گریز میخواهند، قطع رابطه کردن گسستن: چون بادگری من بگشایم تو ببندی ور بادگری هیچ ببندم بگشایی. (منوچهری)، انجلا پس از کسوف و خسوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریده کردن
تصویر بریده کردن
تعیین کردن، تقریض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزاره کردن
تصویر گزاره کردن
((~. کَ دَ))
گذشتن، عبور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
لإزعاج
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
Aggrieve
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
affliger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
رنج دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
যন্ত্রণা দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
kuumiza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
悩ませる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
괴롭히다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
ทำให้เจ็บปวด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
לייסר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
कष्ट देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
menyiksa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
kwellen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
affliggere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
afligir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
使痛苦
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
dręczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
страждати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
bekümmern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
огорчать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
afligir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی